1_روزی شیخ ابوالحسن خرقانی نماز میخواند .اوازی شنید که ای ابوالحسن .خواهی که انچه از تو میدانم با خلق بگویم تا سنگسارت کنند؟؟شیخ گفت:بار خدایا .خواهی انچه را که از رحمت تو میدانم با خلق بگویم تا دیگر هیچ کس سجده ات نکند؟؟اواز امد:نه از تو و نه از من 2_دختری پشت یک 1000 تومانی نوشته بود.پولی که پیش توست یک شب مرا به دست صاحب خانمان سپرد.خدایا چقدر میگیری؟چقدر میگیری تا بگذاری شب اول قبر قبل از اینکه تو سوال کنی من ازت بپرسم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نظرات شما عزیزان:
fatemeh
ساعت1:36---26 دی 1391
kheyli ali bod.eltemas2a